ترا ديدم و قصه آغاز شد
ديدارت قصه ايست و رفتنت قصه اي ديگر
من از پنجره چشمان تو با آسمان عشق آشنا شدم
و اكنون چقدر به افقهاي خالي از وجود تو خيره شوم
كوچه ها و خيابانها ترانه دلتنگي مرا از بردارند و درگلدانها ،گلهاي سرخ
اما تو ديگر نيستي
ديدارت قصه اي به وسعت تمام دلبستگيها
و به رنگ اندوه خاكستري برف سپيد