3 پیدای پنهان 4 |
سلام برتوحسین
سلام بر هر چشمی که نام تو اشک می نشاندش
سلام بر هر دلی که با یاد تو آرام می گیرد
و سلام بر تو یا مهدی که نام تو یادآور حسین است.
چه زود می گذرد ...... انگار همین دیروز بود که با پروردگار خویش در عرفات نجوا می کردی که:
ماذا وجد من فقدک و ماالذی فقد من وجدک
آن که تو را گم کرده چه یافته است؟
وآن کس که تو رایافت دگر چه چیزی از دست داده است؟
و می گفتی؟
الهی کیف اعزم و انت القاهر و کیف لا اعزم وانت الآمر
خدایا چگونه عزم کنم بر طاعتت ، حال آنکه تویی قاهر و چگونه عزم نکنم ، حال آنکه تویی آمر.
عزم سفر نمودی وآماده شدی برای سفر به سوی محبوبت چرا که جدت رسول الله همان شب که در کنار قبر او به خواب رفتی به تو گفته بود که خدا می خواهد که تو را کشته ببیند پس گفتی:
الهی اخرجنی من ذل نفسی وطهرنی من شکی و شرکی قبل حلول رمسی
ای خدا مرا از ذلت و خواری نفسم رهایی ده و ازپلیدی شک و شرک جانم اک ساز پیش از آنکه مرگم فرارسد و خدای من بک انتصر فانصرنی و علیک اتوکل فلا تکلنی.
و به راستی که دلت پر بود از معرفت محبوب آنگاه که می گفتی : انت الذی اشرقت الانوار فی قلوب اولیائک حتی لم یحبوا سواک
و به راستی که اغیار را ز دل خویش محو کرده بودی و جز محبت خدا در دلت نبود آنگاه که می گفتی: انت الذی ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتی لم یحبوا سواک .
و اکنون سه روز است که در کربلا به انتظار نشسته ای تا آن خواب شیرین تعبیر شود و موعد آن سفر که مدتها در انتظارش بودی فرا رسد.....................................(ادامه در پست بعدی)
¤ نویسنده: سید حسین رضوی
فاطمه! اى گلواژه آفرینش!
کجا زبان ما را رسد که وصف تو گوییم و کجا به اندیشه ما آید که ذکرتو آریم، و کجا توان قلم بود که نقش حسن تو نویسد و کدام آینه استکه درخشش نور تو را بتاباند.
فاطمه! اى بزرگبانو!
اى نام تو، جامع کمالاتت که گویاى عصمت آتشسوز توست. اى آن کهدامنت، رسالتسردار توحید را پرورد. اى آن که مهر رخت،خورشید فروزان مریم و آسیه و خدیجه را فزونتر است; چرا کهجهان بانوان را تو سرورى. اى آن که شهد شهادت سوزانت را ازچشمه صداقت و اخلاص چشیدهاى. اى آن که بر گرده گیتى، دوریحانه مصطفى(ص) را مادرى، پس نقشآفرین کربلاى 61 تویى; آرىتویى. اى آنکه بر در بهشت، نامت نقش بسته است، تو مظهر خشمخدایى، تو جلوهگاه رضاى حقى.
و تو اى نامت، زینتآراى آستانه بهشت، تو چه دیدى؟ چه کشیدى کهجز خداى، خبر ندارد! آن فرشته که تسلیتبخش دل آزرده و بهغمنشستهات بود، چه مىگفت؟ چگونه تسلیتت مىداد؟
فاطمه! اى دختر رسالت!
اى به حق واصل! اى ناجى شانههاى در بند بردگى! همه مىگفتند: ایندختر رسول خداست، او فرزند رهبر ماست. ولى تو یادگار همسرترا از گردنتباز مىکنى، و گردنى را با بهاى آن آزاد مىسازى، چرا کهمایه مسرت قلب پیامبر است.
فاطمه! اى زایر قبر شهیدان!
تو گلواژه شهادتى. تو بهشتیان را جلودارى. تو مظهر حیایى. چه کسىرا رسد که فرداى قیامت در مسیرت سر بر آرد. اى خلایق! سر فرودآرید! چشم فرو بندید که حیا مىآید. پس چگونه بود که همین دیروز،آرى آن روز که در سوگ بودى، تو را حرمت نداشتند؟ چه کسى درخانه توحید را پاس نداشت؟ چه کسى جمع بهشتیان را پریشان کرد؟تو را پدر، «شافعه» خواند چرا که بانوان بهشتى به شفاعت تو دربهشتخانه گزینند.
فاطمه! اى واژه خوشبختى!
تو واژه خوشبختى را معنا بخشیدى. تو توحید را خانهدارى کردى.دستى که چرخ هدایت را مىگرداند، همو آسیاى کوچک خانهخویش را براى پخت گرده نانى مىچرخاند. شاهدش دست پینهبستهو تاولزده است. همو که در کنار خندق براى پدر، گرده نانى مىبرد، وهمو که شمشیر مجاهد مردى چون على مرتضى(ع) را مىشوید، و هموکه در دفاع از ولایت و فدک که مظهر افشاى دوزخیان و دشمنانسامرىنسب بود، به خطابه مىنشیند، آرى، همو غنچه دامن خویشرا به سینه مىچسباند تا از گریه باز ایستد و مهر مادر بچشد.
¤ نویسنده: سید حسین رضوی